از عصر رفتم خونه یِ مامان طلا، امروز بساطِ آش دوغهایِ معروف به راه بود :)
کلی با دخترِ خاله میم سر به سرِ مامان طلا گذاشتیم، چون تولدش بود براش تولدت مبارک گذاشتیم و پشت بندش هم میکسهایی که تو خوابگاه برایِ بچهها میذاشتم رو پلی کردم. ما دوتا وسط بودیم و به قدری مسخره بازی درآوردیم که مامان طلا از جاش بلند شده بود و هی میخندید. میمیرم واسه خندههاش، مامان طلایِ قشنگ و تپلویِ من💚
عکس گرفتیم با هم، هی میگفت یه چیزی بده سرم کنم زشته موهام سفیده، چارتا تارِ مویِ سفیدمو نشونش دادم و گفتم موهایِ منم سفیدهها، خیلی هم قشنگه. بیا عکسمون رو بگیریم :))
موهایِ سفید رو خیلییییی دوست دارم.
تهش عباس و بقیه رو هم آوردیم وسط و رقصهایِ ابداعیِ خوابگاه رو بهشون یاد دادم😂
امشب، شبِ بی نهایت حال خوب کنی بود.
خیلی بهش نیاز داشتم.
بیاین دوتا تکلیفِ اولِ هنرم رو بهتون نشون بدم^^
اولی که همون خط خطیهایِ معروفه، و دومیهم ترکیبِ نقاشی و اشیاست.
حالم خیلی با این درس خوبه :)
بازدید : 402
چهارشنبه 15 مهر 1399 زمان : 7:37